امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

خانه ی نو مبارک...


    آی مهربان مهربانم!

    همه به خانه آمدند جز تو .... !

    دلم هوایت را کرده.

    شب های زمستان با قصه های تو چه اندازه گرم بود.

    هر شب یاد دستان پیر و چروکیده ات که بر سرم می کشیدی را مرور می کنم.

    بازی ها و شیطنت های کودکی که با نگاه مهربان و با محبتت از سر گناهانمان

     می گذشتی را به یاد دارم.

     نقش سختی ها و دردهای سال ها زندگی در روستا، چهره ی مهربانت را زیباتر کرده بود.

     یادم هست آن آخرین نگاه را!

    آن تکان دادن دستانت را که هزار حرف در خود نهفته داشت.

    آن روز،

    آن ساعت،

    آن لحظه...

    تو رفتی و بعد از تو...

    من ماندم با دنیایی آه که بر دلم ماند.

    من ماندم با دلی سنگین و پر از حرفها که دوست داشتم تنها تو آنها را بدانی و بس!

    امروز تو را به خاکی سرد اما مهربان سپردند.

    به حق که از ما مهربانتر است به تو!

    تو آرام گرفتی اما این دل ماست که تا لحظه ی دیدار، خواهد سوخت.

    خانه ی نو مبارک مهربانترین مهربان زمین، مادربزرگ من!

    با جای خالی ات چکنیم!!!؟

  " تقدیم به خانواده ی محترم شمس"

  حسنا




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 611
بازدید کل : 231791
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ